سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حق وباطل تیغی دولبه

نظر

ماه مبارک رمضان ماه بهار قرآن مبارک باد .

 

ماه رمضان

                حق از دیدگاه قرآن

اینک آیاتى را از قرآن کریم مى آوریم تا حق و احکام آن را بیشتربشناسیم. شما مى دانید که

عزیزترین خلایق از اولین و آخرین نزدخداوند متعال پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله است.

خداوند متعال به پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله این گونه مى فرماید:

(أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النّارِ)؛1

آیا تو مى توانى کسى را که درباره او عذاب قطعى شده است رهایى دهى یا کسى را که

در آتش ودوزخ است بیرون بیاورى؟

به راستى اى پیامبر! تو با تمام قرب و شأنى که پیش من دارى آیا مى توانى این کار

را بکنى؟

وقتى کلمه عذاب درباره کسى به حق و حقیقت و به تحقیق صادر شد و بر او منطبق

گشت، احدى نمى تواند آن را تغییر بدهد و پس و پیش بکند، گرچه اشرف مخلوقات باشد.

پس انسان باید با خداوند متعال به گونه اى رفتار کند که رشته ارتباط قطع نشود و

کلمه عذاب درباره او مصداقیت پیدا نکند که دیگر چاره اى نباشد؛ بلکه مجالى باشد که

پیامبر اکرم صلى اللّه علیه وآله دخالت کند.

از خصوصیات حق این است که چیزى از آن کم نمى شود و چیزى هم بر آن اضافه

نمى شود. چرا؟

چون اگر چیزى از آن کم یا اضافه کنیم، آن را از حق بودن خارج کرده ایم و این

مساوى است با بطلان. قرآن کریم مى فرماید:

(وَلا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ)؛2

حق را با باطل نیامیزید.


حق را باید پذیرفت و این از جمله احکام حق در قرآن مجید است که حق را

در هر حال باید پذیرفت، زیر بار آن باید رفت؛ چه مطابق میل انسان باشد

چه نباشد. نمى شود که به خاطر اهوا و امیال یا از هر حیثى از حیثیات دیگر

از حق دست برداشت. قرآن کریم مى فرماید:

(وَلا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ)؛3

از هوا و هوس هاى آن ها پیروى مکن و از آن چه به حق بر تو نازل شده است،

روى مگردان.

افکار، آرا و انظار انسان در مقابل حق صفر و بى ارزش است. اگر تمام عالم جمع

بشوند و همه متفقاً بر خلاف حق حرفى بزنند این با صفر مساوى است.

همه باید پیرو حق باشند. هیچ گاه حق نمى شود تغییر پیدا کند و مطابق امیال،

افکار و آرا عوض بشود. در آیه دیگرى آمده است:

(وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَاْلأَرْضُ وَمَنْ فیهِنَّ)؛4

اگر حق از هوس هاى آن ها پیروى مى کرد و طبق تمایلات آن ها رفتار مى نمود

البته آسمان ها و زمین و هر کس در آن هاست، تباه مى شدند.

معلوم مى شود کسانى که در برابر حق قرار مى گیرند، داعیه فساد در روى زمین

دارند.

اصولاً بعد از این که معلوم شد موضوعى حق است، چون و چرا درباره آن درست

نیست و معنا ندارد. در آیه دیگرى مى خوانیم:

(یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ)؛5
آن ها پس از روشن شدن حقیقت باز با تو مجادله مى کنند و از اعتراض خویش

دست برنمى دارند.

وقتى معلوم شد که موضوعى حق است، باید از آن اطاعت و تبعیت کرد و بدون

چون و چرا مطیع آن بود و نباید درباره آن جدال نمود؛ چرا که حق عوض نمى شود،

تبعیض قبول نمى کند و تغییر و تعدد پیدا نمى نماید.

پس کسانى که مى گویند: حق متعدد است، همه به حق مى رسند، هر کسى به مقدارى

از حق مى رسد. این خلاف نص قرآن است؛ چرا که قرآن مجید مى فرماید:

(فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ)؛6

آیا بعد از حقّ، چیزى جز ضلالت و گمراهى وجود دارد؟

یکى دیگر از خصوصیات حق این است که حق، خودش را معرفى مى کند و به معرّف

نیاز ندارد.

دیگران به توسط حق باید شناخته بشوند. حق باید براى شناخت دیگران میزان و معیار

باشد، نه این که کسى معرّف حق باشد؛ زیرا کسى که مى خواهد حق را معرفى کند از

دو حال خارج نیست. یا از روى علم حرف مى زند و یا از روى گمان.

اگر از روى علم حرف مى زند، پس از خود حق اخذ کرده و اگر از روى گمان حرف

مى زند، قرآن مى فرماید:

(إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا)؛7

گمان و پندار هرگز انسان را از حق بى نیاز نمى کند و به حقّ نمى رساند.

از این روست که وقتى در جنگ جمل آن شخص خدمت امیر مؤمنان على علیه السلام

آمد عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من در شک افتادم؛ در یک طرف طلحه، زبیر، عایشه و

بزرگان اصحاب قرار دارند و در طرف دیگر شما و اصحابتان هستید. حق کجاست

من متردد شده ام؟

حضرت فرمودند:

اعرف الحق تعرف أهله؛8

تو اول حق را پیدا کن و حق را میزان براى اشخاص قرار بده و آن گاه اهل حق را

خواهى شناخت.

حضرت در روایت دیگرى مى فرمایند:

اعرف الرجال بالحق لاَ الحق بالرجال؛9

افراد را با ترازوى حقّ بشناس نه این که حقّ را با نگاه به افراد بشناسى.

هیچ گاه نباید گفت: چون فلانى این کار را انجام داد، پس این کار درست است،

فلانى آدم درستى است که کار درستى انجام داد.

نه، حق، دائر مدار اشخاص نیست؛ بلکه اشخاص و ارزش آن ها دائر مدار حق هستند.

ما نباید به اشخاص به جهت صِرف شخصیت آن ها احترام بکنیم.

از خصوصیات دیگر حق این است که هرگز احساس تنهایى و ضعف نمى کند.

اگر همه اهل عالم از حق اعراض کنند، هیچ تأثیرى بر حق ندارد، براى او اصلاً مهم

نیست که تمام مردم به طرف او بیایند یا نه.

البته اگر در کنار حق نباشند، غصه مى خورد، امّا در حقّانیت او تأثیرى ندارد،

قرآن کریم مى فرماید:

(وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ)؛10

بگو: این حقّ از سوى پروردگارتان براى شما آمده است؛ هر کس مى خواهد ایمان

بیاورد (و این حقیقت را بپذیرد) و هر کس مى خواهد کافر گردد.

بنابراین، ما باید به سوى حق برویم و طالب حق باشیم، آن را پیدا کنیم و از آن

پیروى نماییم، وگرنه حق در جاى خود قرار دارد.

نباید انتظار داشته باشیم که حق به خانه ما بیاید، ما باید به خانه حق برویم.

از این رو بحث شده که در داستان سقیفه و مسائل بعدى آن، آیا امیرالمؤمنین علیه السلام

موظّف بودند مردم را به سوى خودشان دعوت کنند و قیام به سیف نمایند؟

حضرت در روایتى مى فرمایند:

... یا جابر! مثل الإمام مثل الکعبة إذ یؤتى ولا یأتی؛11

اى جابر! مَثَل امام مَثَل کعبه است که سُراغ کعبه مى روند و کعبه به سراغ کسى نمى آید.

در حدیث دیگرى پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله مى فرمایند:

یا علی! أنت بمنزلة الکعبة تؤتى ولا تأتی؛12

اى على! جایگاه تو همانند کعبه است که مردم باید به سراغ آن بروند و کعبه به

سراغ آن ها نمى آید.

آن گاه خداوند متعال در قرآن مجید مى فرماید:

(قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدی

لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکیل)؛13

بگو: اى مردم! حقّ از طرف پروردگارتان به سوى شما آمده، هر کس در سایه این

حق هدایت یافت به سود خودش هدایت یافته و هر کس گمراه گردد به زیان خود

گمراه مى گردد و من وکیل شما نیستم.

آن گاه به پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله خطاب مى شود:

(وَاتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتّى یَحْکُمَ اللّهُ وَهُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ)؛14

و باید تنها از آن چه به تو وحى مى شود پیروى کنى و باید صبر و شکیبایى

را پیشه کنى تا خداوند حکم و فرمان خود را صادر کند؛چرا که او بهترین داوران است.

یعنى اى پیامبر! اگر به سراغ شما نیامدند، شما به وظیفه خود عمل کردى و خداوند

متعال احکم الحاکمین است. عجیب این که همیشه و در طول تاریخ بین حق و باطل

کشمکش وجود داشته است، قرآن کریم مى فرماید:

(کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْحَقَّ وَالْباطِلَ)؛15

این گونه خداوند براى حقّ و باطل مثال مى زند.

عجیب تر این که همیشه در همه امّت ها اکثریت از حق اعراض کردند، آن

جا که مى فرماید:

(بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ)؛16

امّا اکثر آن ها حقّ را نمى دانند از آن روى گردانند.

در آیه دیگرى مى فرماید:

(بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ)؛17

بلکه او حق را براى آنان آورده، ولى بیشتر آنان از حق ناخرسند هستند.

با توجّه به این آیات به راستى آیا مى شود انسانِ عاقل از حق خوشش نیاید؟

چرا باید حق تلخ باشد؟ که در روایتى آمده است: «الحق مرٌّ»؛ حق، تلخ است.

چرا حق در ذائقه انسان تلخ است؟

آیا این نَفْس حق است که در ذائقه انسان تلخ است یا نَفْس خود انسان است که

حق را تلخ مى بیند؟

این بیان قرآن کریم است که مى فرماید:

(بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ)؛

بلکه او حق را براى آنان آورده، ولى بیشتر آنان از حق ناخرسند هستند.

ا استفاده از آیات قرآن مجید معلوم شد که امام و امامت چنین است، ما باید به آن

شناخت پیدا کنیم و اعراض ما و عدم اعراض ما براى او نفع و ضررى ندارد

و هرگز حق، از افکار، اهوا و امیال ما پیروى نخواهد کرد.

عجیب است که بنا به روایات تاریخ و سیره، امیر مؤمنان على علیه السلام هیچ

تغییرى نکردند؛ چه آن وقتى که مردم بعد از 25 سال که آن حضرت کنار بودند

به ایشان رو آوردند و چه آن وقتى که مردم از آن حضرت اعراض کرده بودند،

هیچ فرقى برایشان نکرده بود؛ چرا که شأن حق، چنین است و حق با اهل بیت

 علیهم السلام است و هرگز حق از اهل بیت و اهل بیت از حق جدا نمى شوند.

1 . سوره زمر (39): آیه 19.
2 . سوره بقره (2): آیه 42.
3 . سوره مائده (5): آیه 48.
4 . سوره مؤمنون (23): آیه 71.
5 . سوره انفال (8): آیه 6.
6 . سوره یونس (10): آیه 32.
7 . همان: آیه 36.
8 . انساب الاشراف: 238 و 239 و 274، فیض القدیر: 1 / 272 و

4 / 23، شماره 4409، تفسیر الکشاف: 4 / 5، تاریخ یعقوبى: 2 / 210.
9 . الحدائق الناضره: 25 / 294.
10 . سوره کهف (18): آیه 29.
11 . کفایة الاثر: 248، بحار الأنوار: 36 / 358، حدیث 226.
12 . المسترشد: 675، المناقب، ابن شهرآشوب: 3 / 38، الصراط المستقیم: 3

/ 111، بحار الأنوار: 39 / 48، اُسد الغابه: 4 / 31، ینابیع المودّه: 2 / 85 ،

حدیث 158.
13 . سوره یونس (10): آیه 108.
14 . همان: آیه 109.
15 . سوره رعد (13): آیه 17.
16 . سوره انبیاء (21): آیه 24.
17 . سوره مؤمنون (23): آیه 70.