تعریف حق
الف. مفهوم لغوى
حق، مصدر و به معناى وجوب و ثبوت است و البته، معمولا به
معناى وصفى یعنى واجب و ثابتبه کار مىرود . هنگامى که
مىگوییم: «حق الامر» یعنى آن امر واجب و ثابتشد و هنگامى
که مىگوییم : «حق لک و یحق لک و حق علیک ان تفعله»،
یعنى انجام آن فعل بر تو واجب گردید(1)
طبرسى مىگوید: «الحق وقوع الشیء فی موضعه الذی هو له،
فاذا اعتقد شیء بضرورة او حجة فهو حق; لانه وقع موقعه
الذی هو له و عکسه الباطل» (2) ;حق عبارت است از وقوع
شیىء در جایگاه خودش. هرگاه به سبب هدایتیا برهان،
اعتقاد به چیزى پیدا شود، حق است ;چرا که در جایگاه
خود واقع شده و ضدآن، باطل است
. مرحوم خواجه طوسى در ذیل کلامى از شیخ الرئیس
درباره حق، مىفرماید: «الحقهیهنا اسم فاعل فی صیغة
المصدر کالعدل والمراد به ذو الحقیقة وهوبمعنى المصدر
یدل بالاشتراک على معان» (3) ; حق در این جا ما نند
عدل اسم فاعل در صیغه مصدر است و مقصود از آن،
صاحب حقیقت است و به اشتراک (لفظى) بر چند معنى
دلالت دارد.