عمار ،فریادگر حق و حقیقت تا لحظه شهادت
آنگاه که فضا روشن و جهتگیریها مشخص باشد، فهم
درست چندان دشوار نیست؛ اما هنگامی که غبار فضا را
میگیرد و تمیز حق از باطل سخت مینماید، اهل بصیرت
آنقدر کمیاب میشود که شخصیتی چون امیرالمؤمنین نیز
از یافتن آنان عاجز میماند و در هفته پایانی عمر مبارک خویش
با حضرت میفرماید: اَیْن عَمّار و اَیْنَ ابنتیهان و اَیْن ذوالشهادتین
و اَیْن نُظَرَاؤُهُم مِنْ اخوانهم الذین تعاقدوا علی المنیته و اُبرِدُ
برو و سهم إلی الفجره؛ کجاست عمّار، کجاست ابنتیهان،
کجاست ذوالشهادتین و کجایند امثال آنان از برادرانشان که
به مرگ پیوسته بودند و سرهای آنان به ارمغان نزد فاجران
برده شد.
راوی میگوید: پس حضرت دستش را به محاسن
شریفش زد و گریه طولانی نمود و فرمود: آه، افسوس بر آن
برادرانم. (نهج البلاغه خ 182-23-22?)
تبیین عملکرد این افراد میتواند نشان دهد که چرا امیرالمؤمنین
اینگونه از آنان یاد کردند. ما در این جا به گوشهای از بعد
شخصیتی عمّار میپردازیم، عمّار میدانست تمام کسانی
که در برابر امیرالمؤمنین ایستادهاند، باطلند. شاید امروز برای
ما این مطلب خیلی روشن باشد، امّا در آن مقطع چنین نبود
و مردم چنین نگاهی را به بنیامیه نداشتند. راز این مطلب به
جایگاه بنیامیه در جامعه اسلامی برمیگردد. بنیامیه عموماً
تا پیش از فتح مکه، به اسلام روی نیاورند و در محیط مکه دارای
اموال و امکانات فراوانی بودند و از نفوذ گستردهای نیز برخوردار بودند.
پیامبر(ص) پس از آن که مکه را فتح نمودند، برای آن که مانع از
اقدامات ایذایی آنان شوند، مسئولیتهایی را به آنان میسپردند.
این مسئولیتها هر چند کماهمیت بود، اما توانست جلوی اقدامات
تخریبی آنان را بگیرد؛ هرچند اقتدار پیامبر (ص) نیز سدی بود که
نمیگذاشت آنان دست از پا خطا کنند.