سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حق وباطل تیغی دولبه

نظر

 

                               دولت پایدار حق

انقلاب یک تغییر دفعی و غیر تدریجی است، تحولی است که به یکباره روی می دهد.

این سخنی است که به سادگی بر زبان می اید، اما بیان کننده هیچ چیز نیست مگر

 آنکه «علت تغییر» را دریابیم و از آن مهم تر، «علت دفعی بودن تغییر» را.

«تغییر» لازمه وجود جهان است و «زمان» لفظی است بیانگر همین تغییر.

عالم هستی «ذات واحد» است متحول، و درست خلاف آنچه می پندارند، این

 تحول علت وجود زمان است، نه بالعکس.

از اثبات این مدعا در می گذرم چرا که فرصت بسیار می خواهد و با این مبحث

 نیز چندان مرتبط نیست. و اما بشر، گذشته از تحولات فردی و جمعی، تحولی

دیگر نیز دارد که در آن فرد و جمع را از یکدیگر تفکیک نمی توان کرد. عالم

هستی ذات واحدی است در حال تحول، و بشر درپیوند با عالم هستی این سیر

تحول کلی را نیز طی می کند. اگرمنتسب است به مولایمان علی (ع) که فرموده

 ;اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر...این سخن فقط استعاره ای

ادبی نیست. تاویل این سخن آن است که در حقیقت این انسان است که او را باید

«عالم اکبر» دانست، نه عالمی که بیرون از وجود انسان تا لا یتناهی گسترده است.

 مفهوم «بیرون» و «درون» اینجا درهم می ریزد. در ظاهر، بشر جزئی از عالم

هستی است و اما در باطن، عالم هستی آینه تجولات درونی بشر است.

نباید پنداشت که بشر از سر صرقه دریکی از سیارات یکی از منظومه ها ی خورشیدی

 کهکشان کعبه پا به دنیا گذاشته است و فارغ از باقی عالم، سیر تجولی را در کره

 زمین طی کرده و اکنون نیز عالم پیرامون ما نسبت به آنچه در این سیاره خاکی

 میگذرد بی اعتنا ست. اگر بشر رابطه بین تحولات انفسی خود و عوالم آسمانی

 را در نمی یابد، نباید بینگارد که چنین رابطه ای وجود ندارد.

عالم ذات واحدی است و غایت آفرینش بشر از غایت کل وجود جدا نیست و اگر

 در ماثورات دینی ما هست که پس از برقراری حکومت عدل جهانی _ که

 غایت تکاملی مقام جمعی بشر است _ قیامت صغرا نیز واقع می شود و همه

عالم هستی در هم می ریزد و نظام دیگری به خود می گیرد، و از همین جاست.

یعنی هنگامی جهان به مقصد می رسد که آدم _ در مقام کلی خود _ به مقصد

 تکاملی خویش رسیده باشد.... و این تکامل را به مفهوم متعارف تکامل بیولوژیک

 ناشی از «تطور انواع» نگیرید، که آن خرافه ای بیش نیست.

مقصد تکاملی یا غایت آفرینش آدم کجاست؟ من نمی دانم بدون تفکر و تامل در

«طرح کلی عالم» چگونه می توان به حقیقت رسید. مورچه ای که تلاش میکند

 تا آذوقه زمستانش را جمع آورد نه در عالم تامل می کند و نه خود را می شناسد،

 و همین که بشر در طرح کلی عالم می اندیشد و در جست و جوی حقیقت است

معلوم می دارد که او روحآ امکان محیط شدن بر عالم هستی را دارد، اگر چه

 جسمآ به خاک وابسته است و امکان پرواز نیز ندارد. و حقیقت هیچ چیز را

 بیرون از طرح کلی عالم نمی توان دریافت، چه برسد به حقیقت وجود انسان

 را که مظهر همه عوالم است.



ادامه مطلب...