سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حق وباطل تیغی دولبه

نظر

                                       نظری? اسلام درمورد «حق و باطل »

انسانها در صحنه جامعه، برخی‏ طرفدار حق و عده ای به دنبال باطل هستند.

فرشته، بر خیر الهام و شیطان به‏ شر وسوسه می‏کند. پس انسانها دو گونه می‏شوند:

عده ای که راه حق و خیر را می‏روند، راه‏ ایمان و انبیاء را می‏روند و بعضی دیگر

که راه شیطان را می‏پیمایند و به‏ دعوت انبیاء کفر و نفاق می‏ورزند. به قول مولوی:

دو علم افراشت: اسپید و سیاه *** آن یکی آدم، دگر ابلیس راه

یک پرچم سپید و یک پرچم سیاه، یک پرچم هدایت و یک پرچم ضلالت، یک پرچم

نور و یک پرچم ظلمت؛ در نتیجه جامعه ممزوجی است از خیر و شر و حق و باطل،

چون انسان ممزوجی است از خیر و شر. این نزاع و درگیری حق و باطل همیشه در

صحنه وجود فرد و در صحنه اجتماع حکمفرماست؛ حال غلبه با کدام است، بحث دیگری است.

البته ما معتقدیم که غلبه نهائی با حق و حقیقت است، عدل بر ظلم غلبه خواهد کرد و خیر

بر شر پیروز خواهد شد، نور بر ظلمت غلبه خواهد کرد و دین بر کفر پیروز خواهد شد:

«هو الذی ارسل‏ رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون»؛

او کسى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است

پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش ندارند. (سوره توبه، آیه 33)

«وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض

کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم

و لیبدلنهم من‏ بعد خوفهم امنا یعبدوننیلا یشرکون بی شیئا»؛

خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند،

وعده داده است که حتما آنها را در زمین جانشین کند، چنان که اسلافشان را جانشین کرد،

و دینشان را که برایشان پسندیده، براى آنها استقرار بخشد و خوفشان را به ایمنى بدل سازد،

آنان مرا عبادت مى‏کنند و چیزى را با من شریک نمى‏سازند. (سوره نور، آیه 55).

نظر اسلام درست برخلاف نظر مارکسیسم است. قرآن کریم جریان هستی را براساس حق

می‏داند و حق‏ را اصیل معرفی می‏کند و در مقابل، هر چند باطل را نفی نمی‏کند اما آن را اصیل

نمی‏داند.

از این رو قرآن به تاریخ خوشبین است و برای انسان اصالت‏ قائل است. قرآن نمی‏گوید انسان

فقط یک ابزار است و در مسیر یک جبر کور واقع شده است، چون برای ایمان اصالت قائل است.

اسلام برای انسان یک‏ گرایش ذاتی به صداقت و امانت و عدالت معتقد است، به تعبیر قرآن انسان‏

حنیف است، حقگراست، یعنی میل به کمال و خیر و حق بالفطره در او وجود دارد. در عین حال از

آزادی و اختیار برخوردار است و لذا ممکن است از مسیر خودش منحرف شود و حق کشی کند،

ظلم کند، دروغ بگوید، قرآن اینها را به صورت یک جریانهای موقت می‏پذیرد.


پس در این بینش، باطل به عنوان یک امر نسبی و تبعی و به عنوان یک‏ نمود و یک امر طفیلی

مطرح می‏شود.

ظلم که پیدا می‏شود از کجا پیدا می‏شود؟ از اینجا پیدا می‏شود که ستمگر، آن حس ملکوتی و خدائی

خودش را به جای‏ آنکه در مسیر خدائی ارضاء کند، در مسیر غیرخدائی و شیطانی ارضاء می‏کند.

بطلان و شر از یک نوع تغییرمسیر پیدا می‏شود که لازمه مرتبه وجودی انسان‏ یعنی مختار و آزاد

بودن انسان است. حق اصیل است و باطل غیراصیل، و همیشه بین امر اصیل و غیراصیل اختلاف

و جنگ است، ولی این طور نیست‏ که حق همیشه مغلوب باشد و باطل همیشه غالب. آن چیزی که

استمرار داشته و زندگی و تمدن را ادامه داده حق بوده است، و باطل نمایشی بوده که جرقه‏ ای زده،

بعد خاموش شده و از بین رفته است.

فرق است بین جامعه بیمار و جامعه ای که شر در آن غالب شده باشد. شما آن‏ قله های شامخ را در نظر

نگیرید، آنها مقیاس جامعه نیستند، جامعه مثل‏ یک فرد است. حق و حقیقت در جامعه اگر از یک حد کمتر

باشد آن جامعه می‏میرد اگر جامعه ای باقی باشد، معلوم می‏شود در میان دو حد باطل افراط و تفریط نوسان

دارد.

حالا اگر در آن حد معتدل باشد، جامعه ای مترقی است و در مقابل، ممکن است در مرز از هم گسیختگی‏ باشد

از این طرف یا در مرز از هم گسیختگی باشد از آن طرف، جامعه هائی که‏ قرآن می‏گوید آنها هلاک شدند

کدام جامعه ها است؟ جامعه هائی که باطل بر آنها غلبه کرده است.

تأکیدی که قرآن می‏کند این است که جامعه باید در حال تعادل واقعی باشد پس مریض بودن جامعه غیر از

این است که بر جامعه، باطل غلبه داشته‏ باشد. این دو نباید با یکدیگر اشتباه شود، جنگ میان حق و باطل

همیشه وجود داشته است، انسان می‏بیند باطل بطور موقت می‏آید، روی حق را می‏پوشاند، ولی‏ آن نیرو را

ندارد که بتواند به صورت دائم باقی بماند و عاقبت کنار می‏رود.

باطل وجود تبعی و طفیلی دارد، وجود موقت دارد، آن چیزی که استمرار دارد حق است.

هر وقت جامعه ای در مجموع به باطل گرائید، محکوم به فنا شده است یعنی به باطل گرائیدن بطور کامل،

و از حق بریدن همان و فانی‏ شدن همان باطل، یک شی‏ء مردنی است، محکوم به مرگ است، از درون‏

خودش دارد می‏میرد. نظیر اینکه امروزه می‏گویند فلان تمدن محکوم به مرگ‏ است، رو به زوال است،

یعنی از درون خودش دارد می‏میرد، در حال مردن‏ است، چون بعضی مرگها تدریجی است و ضرورت

ندارد دفعی باشد. 

رحمانیت خدا اصالت دارد، قهر و غضب و جباریت و انتقام هم که از صفات‏ الهی است، اسماء تبعی هستند

و از لطف او ناشی می‏شوند. در این دید عالی‏ جز الله و رحمانیت و رحیمیت او چیزی وجود ندارد،

هر چه هست خیر است‏، کمال است، جود است، شر و نقص و عدم، اموری اعتباری و تبعی و نسبی‏ هستند.

در نظام هستی، خیر غالب است، حق اصیل است و باطل هم اگر پیدا شد، محکوم و غیر اصیل و نابود

شدنی است، و آنچه پایدار می‏ماند حق است: «کل شی‏ء هالک الا وجهه»؛ جز ذات او همه چیز فانى است‏.

(سوره قصص، آیه 88)، «و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام»؛ و تنها ذات با شکوه و ارجمند

پروردگارت باقى مى‏ماند. (سوره الرحمن، آیه 27).

در تاریخ بشر هم این بینش حکم می‏کند که حق پیروز و نظام حق بر نظامهای‏ باطل چیره خواهد شد:

«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی‏ الدین کله و لو کره المشرکون»؛ او کسى است

که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند

مشرکان خوش ندارند.

(سوره توبه، آیه 33) اندیشه پیروزی نهائی نیروی حق و صلح و عدالت بر نیروی باطل و ستیز و ظلم،

گسترش جهانی ایمان اسلامی، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای‏ انسانی، تشکیل مدینه فاضله و جامعه

ایده‏آل، اندیشه‏ای است که کم و بیش همه فرق و مذاهب اسلامی - با تفاوتها و اختلافهائی -

بدان مؤمن و معتقدند.

زیرا این اندیشه، به حسب اصل و ریشه، قرآنی است. این قرآن مجید است که با قاطعیت تمام،

"پیروزی نهائی ایمان اسلامی" (توبه / 33 و صف /9)، غلبه قطعی صالحان و متقیان (انبیا /105)،

کوتاه شدن دست‏ ستمکاران و جباران برای همیشه (قصص /5) و آینده درخشان و سعادتمندانه بشریت‏

(اعراف /128) را نوید داده است.
این اندیشه بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوشبینی نسبت به جریان کلی‏ نظام طبیعت و سیر تکاملی

تاریخ و اطمینان به آینده، و طرد عنصر بدبینی‏ نسبت به پایان کار بشر است، که طبق بسیاری از

نظریه ‏ها و فرضیه ‏ها فوق‏ العاده تاریک و ابتر است.