بعثت؛ مرز بین حق و باطل
پرداختن به مسأله فرهنگ با هر رویکردی، یکی از مهمترین دغدغه های ایدئولوگ های
جوامع مختلف بوده و هست. اهمیت این بحث، در نوع هدایت انبیای الهی که همگی به
نوعی مبنای فرهنگی داشته اند، نهفته است.
اما التقاط گری و امتزاج سنت های باطل اقوام گوناگون با فرهنگ الهی انبیا، زمینه انحراف
فرهنگی را در میان پیروان ادیان مختلف ایجاد کرد، تا جایی که آن سنت ها کم کم بر ارزشهای
فرهنگی ادیان الهی غلبه کرد و باعث کمرنگ شدن نقش آنان گردید.
خداوند بنا به سنت الهی و جهت اتمام حجت بر بندگان خود، آخرین پیامبر را برانگیخت و
تولدی دیگر را در زندگی بشر رقم زد، تولدی که مبنای تحولات فرهنگی فراوانی در جامعه
بشری شد.
عصر پیامبر(ص)، عصر پیدایش خرده فرهنگ های باطل که خود را به ادیان ابراهیمی
منتسب می کردند، بوده است، بر اساس همین نیاز، خلاء وجود یک فرهنگ هدایتگر
الهی احساس می شد و بعثت حضرت ختمی مرتبت(ص)، پایان این احساس ناخوشایند بود.
پیامبر(ص)، با توجه به فضای جامعه و نیازهای موجود، پروژه تغییر فرهنگی عظیمی
را آغاز نمودند و در مدت رسالت خود به آن همت گماشتند که این تغییرات موجب شد
سنگ بنای تحولات عمیق فرهنگی در ادوار گوناگون تاریخ بشریت گذاشته شود.
پیامبر در دوره ای دست به تغییر و تحول تمدنی زدند که تشخیص حق از باطل به دلیل امتزاج
فرهنگ های باطل با ارزشهای حاکم در ادیان ابراهیمی سخت شده بود و مرزبندی دقیقی در
این میان دیده نمی شد.
حاکمیت این نوع فرهنگ موجب شده بود که ارزشهای موجود در ادیان ابراهیمی به نفع
مستکبرین و حاکمان جور مصادره شود با این همه فرهنگ اسلامی قصد تحمیل اهداف
نظام ارزشها ونظام دینی خود را نداشته و ندارد، چرا که اگر مفاهیم ارزشمند این نظام های
فرهنگی به نحوشایسته به مردم منتقل شود، ارزشها از ضد ارزشها شناسایی می شود و
نظام های برتر فرهنگی جای خود را به خرده فرهنگ های التقاطی خواهند داد.
در این شرایط بود که فرهنگ اسلام در قالب یک نظام هماهنگ با فطرت وارد میدان شد،
آن هم در زمانی که آن فرهنگهای باطل بر زندگی مردم سایه افکنده بودند.
تحولات تمدنی پیامبر(ص) در جامعه بر سه مبنای عقل، فطرت و وحی استوار شده بود و
بر همین اساس توانست تحولی را در جامعه انسانی به وجود آورد که بر مبنای نیاز و
خواست مشروع، عقلانی و فطری بشر باشد و بر همین اساس هم گسترش یافت.
بشر چه در عصر بعثت و چه پس از آن تشنه حقایقی بود که از زبان وحی بیان می شد و
چون این دستورها و راهنمایی های هدایتگرانه بر اساس همان سه محور اصلی زندگی
بشر بود، توانست چه در عصر بعثت و چه پس از آن و حتی اکنون که 14 قرن از بیان
آنها گذشته است، به این نیازها پاسخ دهد. نتیجه این اقدامات ارزنده عینیت بخشیدن به
هویت اصیل انسانی، انتخاب مسیر صحیح در زندگی، شناخت ویژگیهای شخصیتی،
گسترش فضایل و ممانعت از رشد رذایل اخلاقی به واسطه دستورات جان بخش نبوی
بود که موجب هویت بخشی به دعوت شدگان و مقاومت آنان در برابر ظلم و ستم و جهل
زمانه بود.
ارجاع بشر به فطرت خود، توجه و اهتمام به احکام و هدایت عقلی، تکوینی، تشریعی و
فطری از ابزار هدایت بشر توسط پیامبر(ص) و ایجاد تغییر فرهنگی بوده است.
ابزار مهم دیگری که پیامبر(ص) در ایجاد این تغییر از آن بهره جستند، استفاده از وزیران،
مدیران و کارگزاران لایق است. محبت و رأفت پیامبر(ص) نسبت به سایرین از دیگر از
ابزارهای مورد استفاده در این راستا است که موجب جذب افراد بیشماری به اخلاق نیکوی
ایشان شد بر همین اساس برخی از آسیب دیدگان این دعوت الهی دست به کارشکنی زده
و در مقابل ایشان ایستادند اما این مقاومتها در مدت زمانی نه چندان طولانی به کرنش
تبدیل شد چراکه پیامبر دعوت خویش را بر مبنای گفتگو بنا نهاد.
استفاده از واژه هایی چون؛ «یتدبرون»، «یتفکرون»، «یعقلون» و... در آیات قرآن
دلیل این مدعا است.
صلح جویی و مدارا از دیگر ابزارهای این دعوت ارزنده بود که توانست تغییرات گسترده
و عمیقی در فضای جهانی ایجاد کند.
آنچه خلاصه وار از ضرورتها و لوازم دعوت پیامبر(ص) برای تغیییر فرهنگی و تحول تمدنی
در جهان بیان شد، بیانگر این نکته است که فرهنگ تمدن ساز و انسان ساز اسلام این ظرفیت را
دارد که با سایر تمدنها و فرهنگ ها به تعامل پرداخته و نیز زمینه ساز تحولات گسترده در دنیا باشد.
اسلام، داعیه دار گفتگوست و همواره زمینه بحث و گفتگو با فرهنگها و ادیان دیگر را فراهم
آورده است و این نشان از غلبه همه جانبه فرهنگ اسلام بر سایر فرهنگها و ادیان است.
امروزه شاهد پیشرفت روزافزون فرهنگ اسلام در جهان هستیم و این نتیجه همان دعوت
جهانی پیامبر(ص) است.