مواجهه حق و باطل، رویارویى دو ساختار مفهومى
مفهوم درگیرى دو جناح حق و باطل صرفاً رویارویى فیزیکى نیست، بلکه سخن از مواجهه
دو نظام در سطوح مفاهیم، ساختار ها و محصولات با دو فرهنگ و دو سازوکار متفاوت است.
تقابل تاریخى دو جناح، لازمه توسعه قرب
علت آنکه دیروز و امروز هیاهوى جنگ حق و باطل عالم گیر بوده است و از دو جبهه
با دو نرخ شتاب و دو سازوکار متفاوت سخن به میان مىآید، وجود اختیار انسانى با هدف
زمینه سازى براى توسعه دائمى و تاریخى در دو جهت الهى و غیرالهى است، و البته نیاز
متفاوت انسانى نیز در همین عرصه زاده مىشود، رشد مىکند و به بالندگى یا افول مىرسد.
موجودى که احساس نیاز نکند و یا نظام خود را براى توسعه قرب ساماندهى ننماید، هیچگاه
به تناسبات خلقت گردن نخواهد گذاشت و این همان معناى آن آیه کریمه قرآن است
که مىفرماید:کَلّا اِنّ الْاِنْسانَ لِیَطْغى اَنْ رَاهُ اسْتَغْنى.(1) انسان ناسپاس به محض
احساس کاذبِ استغنا سر به نافرمانى مىزند و نظام جدیدى از نیاز و ارضا را با
کارآمدىِ متفاوت طراحى مىکند و نهایتاً نوعى دیگر از مناسک پرستش را رقم مىزند.
بدیهى است سرعت و دقت و تأثیر این مجموعه خودساخته که بر خردورزى کفرآلود
نیز استوار است، با مجموعه مبتنى بر وحى کاملاً متفاوت خواهد بود.
آن مجموعه کفرآلود با ولایت نار که حاکم بر آن است، هیچگاه نخواهد توانست مسیر
کلى تاریخ را تغییر دهد، اما مىتواند در این روند تأثیر بگذارد و در عین حال سبب بلا
و امتحان و نهایتاً شکوفایى هر چه بیشتر مجموعه مقابل شود که بر عملکردش حکم عقلِ
متعبد استوار است. البته کم نیستند انسانهایى که به ظاهر در جامعه کفرآلود زندگى مىکنند،
اما هیچگاه به پرچم کفر گردن نمىگذارند. ایشان براساس آموزه هاى دینى، در نهایتْ اهل
نجات اند.
همچنانکه کم نیستند شهروندان منافق سیرت جامعه اسلامى که هیچگاه قلباً به رایت حق گردن
نگذارده اند و احیاناً تا برخى از مراتب هرم قدرت نظام اسلامى نیز پیش آمده اند. ایشان براساس
همان آموزهها، در نهایتْ اهل عذاب اند.
تأسیس دو فلسفه تاریخ و علم، پیش درآمد جنبش نرم افزارى
ساختار و تناسبات دو نوع جامعه و، ضرورتاً، دو تمدن الهى و مادى در چنان فاصله اى از
هم قرار دارند که خدا و شیطان در دو افق معنوى از یکدیگر واقع اند. خداوند بر این حکمت
جهان را آفرید که شیطان نیز با اعوان خود قادر باشد شکلى متفاوت از تناسبات، قوانین و
معادلات را تأسیس کند و به یارگیرى از جامعه الحادى یا الهى بپردازد. همین مقدور براى جناح
حق نیز فراهم است و نتیجه آن، تقابل دائمى هر دو جناح در طول تاریخ است. در حقیقت هر
دو گروه قادرند سازوکارى را براى تولید علم و فناورى تعریف کنند، اما حتماً اصول موضوعه ها
و، در نتیجه، محصولات علمى و تکنیکى آنها با یکدیگر متفاوت خواهد بود و هر یک، از نوعى فلسفه
علم و فلسفه تاریخ براى مهندسى تمدن خود بهره مىجوید.(2)
یکى از نقاط ضعف مهندسى تمدن الهى در طول تاریخ نداشتن تعریف جامعى از دو فلسفه علم
و تاریخ و پرداختن به این مبانى به صورت عالمانه و عمیق است و قطعاً یکى از عللى که تمدن
الهى را از قافله تمدنهاى مادى عقب نگاهداشته است نبود رویکرد جدى عالمان دینى و
آکادمیسینهاى موحد بوده است. آنجا نیز که برخى از اندیشمندان جامعه اسلامى - خصوصاً
روشنفکران مسلمان و معاصر - نیم نگاهى به این دو فلسفه کرده اند، نوعاً با رویکردى منفى
و با تأثر از نهضت ترجمه، زبان اغیار در کام دوستان شده اند و فرضیه ها و تئورى دیگران را
به زبان قوم برگردانده اند.
متأسفانه دایره این نهضت علمى تنها به دو فلسفه بنیادین علم و تاریخ ختم نشده است و در
روبناها نیز به فلسفه، سیاست، زیست، اقتصاد، ریاضیات و... سرایت کرده است. طبعاً از درون
این فلسفه هاى رنگارنگِ وارداتى شیوه ها و منطق هاى نامأنوس با هنجارهاى جامعه الهى
تأسیس شده است که بیشتر به ساختار مادى شبیه است تا ساختار الهى. به بیان ساده تر،
ضایعات جبران ناپذیر نهضت ترجمه در علوم انسانى، اگر بیشتر از علوم پایه و تجربى نباشد،
قطعاً کمتر از آنها نیز نیست.
پی نوشت:
(1). سوره العلق، آیات 6 و 7.
(2). از کتب مفید در این زمینه که مى تواند پژوهشگران را با مبانى
مادى تمدن غرب بیشتر آشناکند دو کتاب تاریخ و فلسفه، اثر ویل
دورانت، ترجمه عباس زریاب؛ و منطق اکتشافات علمى،
اثر پوپر، ترجمه حسین کمالى است.