علّت سکوت اهل بصیرت در مقابل باطل
همه افراد جامعه که اینطور نیستند که لااُبالی باشند؛ در همان زمان
امام حسین(علیهالسلام) هم در بین مردم افرادی بودند که حق را
میشناختند، ولی جرأت نمیکردند از حق دفاع کنند. بله عدّهای بودند
که اینها بر اثر همین لااُبالیگریها و امثال اینها مغرور و فریب
خورده بودند و قوه تمییز حق از باطل را نداشتند؛ امّا یک عده اینطور
نبودند. اینها حق را میشناختند، ولی جرأت نمیکردند در مقابل باطل
بایستند. هنر و عظمتی که حسین(علیهالسلام) داشت این بود که هم حق
را تشخیص داد و هم پای حق ایستادگی کرد.
حالا من این را روایت از پیغمبر اکرم را میخوانم که فرمودند:
«ألَا لَا یَمنَعَنَّ رَجُلاً مَهَابَةُ النَّاسِ أن یَتَکَلَّمَ بِالحَقِّ إذَا عَلِمَه ألَا إنَّ أفضَلَ الجِهَادِ
کَلِمَةُ حَقٍّ عِندَ سُلطَانٍ جَائِرٍ».[?] هان آگاه باشید، ترس از مردم مانع نشود
شخص را از اینکه حق را بگوید آنگاه که آن راتشخیص میدهد. حق را
میداند، امّا میترسد بگوید. از چه کسی میترسد؟ از مردم؛ «مَهَابَةُ النَّاس».
«مَهابت» یعنی ترس و بیم و وحشت. یعنی به جهت بیم از مردم حق را
نمیگوید. بلافاصله حضرت میفرماید آگاه باشید که بافضیلتترین جهاد گفتار
حق است نزد حاکم ستمگر.
نقش خفقان حاکم بر جامعه در سکوت اهل بینش
حالا میرویم سراغ آن زمان و جوّ حاکم بر آن زمان؛ بنیامیّه آنچنان در
اجتماع فضاسازی و جوسازی کرده بودند و یک حالت خفقان به وجود
آورده بودند که بعضی از آنهایی که بینش هم داشتند و حق را میتوانستند
تشخیص دهند هم جرأت دفاع از حق نداشتند. تا زمان عمر بنعبدالعزیز
بود که علی(علیهالسلام) را در نماز جمعهها سَبّ میکردند. حتی نقل روایاتی
از پیغمبر را منع کردند و کاری کردند که هر کسی نتواند نقل حدیث کند.
همه گونه در جامعه جوّ خفقانی درست کردند که آنهایی که حق را میدانستند
هم جرأت نمیکردند که بگویند. یعنی اینگونه جوسازی شده بود که از ترس
مردم و از ترس اینکه آنها را «هو» کنند، جرأت نمیکردند حق را بگویند.
یعنی آنها با آن ابزارهای شیطانیشان تطمیع و تهدید و تحمیق، جامعه را چنان
احاطه کرده بودند که آنکه حق را میداند جرأت گفتن حق را پیدا نکند.
نقش فضا شکنی امام حسین(علیه السلام) در اظهار حق
در چنین جوّ خفقانزدهای امام حسین چه کار کرد؟ حضرت فضاشکنی کرد.
این خیلی مهم است. ایشان جَوشکنی کرد. یعنی آن فضا و آن خفقانی را که
اینها درست کرده بودند که کسی جرأت نمیکرد حق را بگوید، حضرت آن
جو را شکست. لذا بعد از امام حسین حرکتها شروع شد. اگر آن جوشکنی
نشده بود، این قیامها و حرکتهای بعدی هم پیش نمیآمد. این را هم بدانید که
انسان اگر تحت تصرّف غضب یا شهوت قرار بگیرد، عقلش کار نمیکند؛
حتّی اگر قبلاً هم کار کرده بود و به حق رسیده بود و تشخیص داده بود، اگر
عقلش تحت سیطره هواهای نفسانی باشد، جرأت نمیکند حق را بگوید. بنابر
این، یکوقت هست میگویی فلانی بینش ندارد، امّا یکوقت میگویی بینش
دارد، ولی جرأت ندارد بینشش را اظهار کند. اینها دو چیز است.
حق را بگو، هرچند تلخ باشد
یک روایت از سفارشهای علی(علیهالسلام) به امام حسین(علیهالسلام) است
که میفرماید: «یَا بُنَیَّ أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی الْغِنَى وَ الْفَقْرِ وَ کَلِمَةِ الْحَقِّ فِی
الرِّضَا وَ الْغَضَبِ».[?] پسرم، یکوقت نکند مسائل نفسانی بر تو چیره شود و
مانع بیان حق شود. اگر تقوا داشته باشی، همیشه عقلت بر شهوت و غضبت
غلبه دارد.
روایت دیگر از امام باقر(علیهالسلام) است که میفرماید: «لَمَّا حَضَرَتْ أَبِی
عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ الْوَفَاةُ ضَمَّنِی إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَیْ بُنَیَّ أُوصِیکَ بِمَا أَوْصَانِی
أَبِی حِینَ حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ»؛ امام باقر(علیهالسلام) میگوید وقتی هنگام وفات
پدرم زینالعابدین(علیهالسلام) رسید، من را به سینهاش چسباند و به من فرمود
پسرم، میخواهم به تو یک سفارش کنم. آن همان سفارشی است که پدرم حین
وفاتش به من فرمود. یعنی حسین(علیهالسلام) هم روز عاشورا در آخرین
لحظات به زینالعابدین همین سفارش را فرموده است. «وَ بِمَا ذَکَرَ أَنَّ أَبَاهُ
أَوْصَاهُ بِهِ»؛ معلوم میشود که امام حسین هم این سفارش را از پدرش علی
(علیهالسلام) گرفته است. امّا آن وصیّت چه بود؟ فرمود: « أَیْ بُنَیَّ اصْبِرْ
عَلَى الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً».[??] ای پسر من، پای حق بایست، گرچه تلخ
باشد.