سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حق وباطل تیغی دولبه

نظر

شباهت فاطمه سلام الله علیها و شب قدر

یا فاطمه

السَّلامُ عَلَیک یا فاطمةُ الزهراء سلام الله علیها

در تفسیر ملکوتی سوره ی قدر گفته اند مراد از شب قدر، حضرت صدیقه ی طاهره

سلام الله علیها است. یعنی ای پیامبر، ما به تو فاطمه سلام الله علیها را ارزانی

کردیم تمام این قرآن در فضیلت و زیبایی زهرای توست ما به تو لیلة القدر دادیم یعنی

تمام این قرآن در فضیلت و زیبایی زهرای توست امام صادق علیه السلام می فرمایند

: الیلةُ فاطمة، القدرُ الله: اللیلة فاطمه است و قدر خداوند.

-         شباهت های فاطمه سلام الله علیها به شب قدر:

1- ناشناخته ماندن قدر و جایگاه فاطمه سلام الله علیها:

شب قدر، از نظر ارزش و منزلت برای مردم مجهول است حضرت فاطمه ?سلام الله علیها

نیز ارزشش ناشناخته است و نه تنها در این دنیا بلکه در آخرت هم قدر و منزلت حضرت

زهرا ?سلام الله علیها به طور کامل شناخته نمی شود.

2- برتری از انبیاء الهی:

شب قدر با فضیلت ترین شب سال است که در بهترین ماه سال قرار گرفته است فاطمه

?سلام الله علیها نیز از تمام انبیاء و اوصیاء و ملائک مقرب بالاتر است مگر از پیامبر

صل الله علیه و آله و سلم که از همه ی آفریدگان برتر است و حضرت علی علیه السلام

که با حضرت فاطمه ?سلام الله علیها دریک رتبه اند.

3- ارزش محبت فاطمه ?سلام الله علیها

فضیلت و عبادت در  شب قدر بهتر و ارزشمند تر از عبادت در هزار ماه دیگر است محبت و

دوستی حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیها نیز از هر گونه عبادتی بالاتر و ارجمندتر است.

بلکه اگر عابد در قلب خود محبتی از فاطمه سلام  الله علیها نداشته باشد مجاهده اش هیچ

اثری ندارد چنان که امت های پیشین نیز مأموریت داشتند به ساحت قدسی آن حضرت محبت

ومعرفت داشته باشند.

4- فاطمه سلام الله علیها نردبان سیر الهی

ویژگی مهم شب قدر این است که انسان را به خدا نزدیک می کند حضرت فاطمه سلام الله

نیز نردبان سعود و سیر الی الله هستند که به واسطه ی آن حضرت می توان به سرعت به

خداوند رسید.

5- محبت فاطمه سلام الله علیها معراج انبیاء

شب قدر، معراج تمام انبیاء و اولیاء الهی است. ولایت و محبت حضرت زهرا سلام الله علیها به

تمام انبیاء ارائه شد و آنان موظف به پذیرش آن شدند و میزان پذیرش ولایت فاطمه سلام الله علیها

ملاک تعیین قدر و منزلت انبیاء گردید. چنان که در روایتی آمده است که : «نبوت و رسالت برای

هیچ پیامبری تکامل نیافت مگر این که آن پیامبر صل الله علیها و آله و سلم به فضیلت و برتری حضرت

صدیقه ی طاهره سلام الله علیها اعتراف نمود.

ادامه مطلب...

نظر

تقابل حق و باطل

مواجهه حق و باطل، رویارویى دو ساختار مفهومى‏

 

   مفهوم درگیرى دو جناح حق و باطل صرفاً رویارویى فیزیکى نیست، بلکه سخن از مواجهه

دو نظام در سطوح مفاهیم، ساختار ها و محصولات با دو فرهنگ و دو سازوکار متفاوت است.

 

 تقابل تاریخى دو جناح، لازمه توسعه قرب‏

 

   علت آنکه دیروز و امروز هیاهوى جنگ حق و باطل عالم گیر بوده است و از دو جبهه

با دو نرخ شتاب و دو سازوکار متفاوت سخن به میان مى‏آید، وجود اختیار انسانى با هدف

زمینه‏ سازى براى توسعه دائمى و تاریخى در دو جهت الهى و غیرالهى است، و البته نیاز

متفاوت انسانى نیز در همین عرصه زاده مى‏شود، رشد مى‏کند و به بالندگى یا افول مى‏رسد.

موجودى که احساس نیاز نکند و یا نظام خود را براى توسعه قرب ساماندهى ننماید، هیچ‏گاه

به تناسبات خلقت گردن نخواهد گذاشت و این همان معناى آن آیه کریمه قرآن است

که مى‏فرماید:کَلّا اِنّ الْاِنْسانَ لِیَطْغى‏ اَنْ رَاهُ اسْتَغْنى‏.(1) انسان ناسپاس به محض

‏احساس کاذبِ استغنا سر به نافرمانى مى‏زند و نظام جدیدى از نیاز و ارضا را با

کارآمدىِ متفاوت طراحى مى‏کند و نهایتاً نوعى دیگر از مناسک پرستش را رقم مى‏زند.

بدیهى است سرعت و دقت و تأثیر این مجموعه خودساخته که بر خردورزى کفرآلود

نیز استوار است، با مجموعه مبتنى بر وحى کاملاً متفاوت خواهد بود.

آن مجموعه کفرآلود با ولایت نار که حاکم بر آن است، هیچ‏گاه نخواهد توانست مسیر

کلى تاریخ را تغییر دهد، اما مى‏تواند در این روند تأثیر بگذارد و در عین حال سبب بلا

و امتحان و نهایتاً شکوفایى هر چه بیشتر مجموعه مقابل شود که بر عملکردش حکم عقلِ

متعبد استوار است. البته کم نیستند انسانهایى که به ظاهر در جامعه کفرآلود زندگى مى‏کنند،

اما هیچ‏گاه به پرچم کفر گردن نمى‏گذارند. ایشان براساس آموزه‏ هاى دینى، در نهایتْ اهل

نجات‏ اند.

همچنان‏که کم نیستند شهروندان منافق‏ سیرت جامعه اسلامى که هیچ‏گاه قلباً به رایت حق گردن

نگذارده ‏اند و احیاناً تا برخى از مراتب هرم قدرت نظام اسلامى نیز پیش آمده‏ اند. ایشان براساس

همان آموزه‏ها، در نهایتْ اهل عذاب‏ اند.

 

 تأسیس دو فلسفه تاریخ و علم، پیش‏ درآمد جنبش نرم‏ افزارى‏

 

 ساختار و تناسبات دو نوع جامعه و، ضرورتاً، دو تمدن الهى و مادى در چنان فاصله‏ اى از

هم قرار دارند که خدا و شیطان در دو افق معنوى از یکدیگر واقع‏ اند. خداوند بر این حکمت

جهان را آفرید که شیطان نیز با اعوان خود قادر باشد شکلى متفاوت از تناسبات، قوانین و

معادلات را تأسیس کند و به یارگیرى از جامعه الحادى یا الهى بپردازد. همین مقدور براى جناح

حق نیز فراهم است و نتیجه آن، تقابل دائمى هر دو جناح در طول تاریخ است. در حقیقت هر

دو گروه قادرند سازوکارى را براى تولید علم و فناورى تعریف کنند، اما حتماً اصول موضوعه‏ ها

و، در نتیجه، محصولات علمى و تکنیکى آنها با یکدیگر متفاوت خواهد بود و هر یک، از نوعى فلسفه

علم و فلسفه تاریخ براى مهندسى تمدن خود بهره مى‏جوید.(2)

 

    یکى از نقاط ضعف مهندسى تمدن الهى در طول تاریخ نداشتن تعریف جامعى از دو فلسفه علم

و تاریخ و پرداختن به این مبانى به‏ صورت عالمانه و عمیق است و قطعاً یکى از عللى که تمدن

الهى را از قافله تمدنهاى مادى عقب نگاهداشته است نبود رویکرد جدى عالمان دینى و

آکادمیسینهاى موحد بوده است. آنجا نیز که برخى از اندیشمندان جامعه اسلامى - خصوصاً

روشنفکران مسلمان و معاصر - نیم ‏نگاهى به این دو فلسفه کرده ‏اند، نوعاً با رویکردى منفى

و با تأثر از نهضت ترجمه، زبان اغیار در کام دوستان شده‏ اند و فرضیه ‏ها و تئورى دیگران را

به زبان قوم برگردانده‏ اند.

 

    متأسفانه دایره این نهضت علمى تنها به دو فلسفه بنیادین علم و تاریخ ختم نشده است و در

روبناها نیز به فلسفه، سیاست، زیست، اقتصاد، ریاضیات و... سرایت کرده است. طبعاً از درون

این فلسفه‏ هاى رنگارنگِ وارداتى شیوه‏ ها و منطق هاى نامأنوس با هنجارهاى جامعه الهى

تأسیس شده است که بیشتر به ساختار مادى شبیه است تا ساختار الهى. به بیان ساده ‏تر،

ضایعات جبران‏ ناپذیر نهضت ترجمه در علوم انسانى، اگر بیشتر از علوم پایه و تجربى نباشد،

قطعاً کمتر از آنها نیز نیست.

 

پی نوشت:

 

(1). سوره العلق، آیات 6 و 7.

 

(2). از کتب مفید در این زمینه که مى‏ تواند پژوهشگران را با مبانى

مادى تمدن غرب بیشتر آشناکند دو کتاب تاریخ و فلسفه، اثر ویل

دورانت، ترجمه عباس زریاب؛ و منطق اکتشافات علمى،

اثر پوپر، ترجمه حسین کمالى است.

 


نظر

درس‏هایى آموزنده از هجرت

ماه ربیع

هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه واله) و مؤمنین همراه وى از مکه به مدینه، نه جنبه فرار

داشت و نه از بیم و ترس انجام پذیرفت و نه در اثر یأس و نومیدى بود و نه براى استراحت

و آرامش از دشوارى دعوت و آزار و اذیت خویش، بلکه بدین جهت بود که فاصله‏ اى ایجاد

شود و طرفداران حقّ که به ضعف کشیده شده بودند، توان خود را براى پایان دادن به ظلم

و سرکشى باز یابند.

رسول خدا (صلی الله علیه واله) و یاران مؤمن وى، با قدرت و توان قریش به مبارزه

برخاستند و در راه عقیده و آرمانى که جان خود را بر سر آن گذاشتند مکّه، وطن خویش را

که در آن نشو و نما کرده، و اموال و دارایى، که عمر خویش را در راه به‏ دست آوردن آن

صرف کرده بودند، به قصد مدینه ترک گفتند. پیامبر (صلی الله علیه واله) در مدینه، نظامى

نوین براى جامعه اسلامى ایجاد نمود که تبعیضات را از بین برد و اختلافات طبقاتى را محو

گرداند و عدالت را در آن جامعه محقق ساخت، حضرت در مدینه سپاه اسلام را مرکب از

مهاجرو انصار تأسیس نمود که با این عمل به نشر و انتشارِ اصول و مبادى اسلام پرداخته

و به سلطه قریش و بت‏ پرستى در جزیرةالعرب پایان داد.

به همین دلیل هجرت، رخدادى مهم در تاریخ دعوتِ اسلام به شمار آمد، چه این که هجرت،

آغاز پیروزى رسول خدا (صلی الله علیه واله)در جهاد خویش براى تبلیغ رسالت الهى بود

و از این رو،

(المستدرک على الصحیحین،ج‏3، کتاب الهجره، ص‏25.)،

هجرت را مبدأ تاریخ اسلام قرار داد و گفت: هجرت، حقّ و باطل را از یکدیگر جدا کرد و

تاریخ را از هجرت آغاز کنید.

یکى از جالب‏ترین اشاراتى که معناى هجرت در اسلام دارد این است که تاریخ اسلام از

کسانى که مکه را ترک گفته و به یثرب (مدینه) پناه آوردند، به (پناهنده) یاد نکرده است؛

زیرا آنان سزاوار ستایش الهى بودند، به همین سبب خداوند آنان را مورد ستایش قرار

داد، همان گونه که انصار را که با آغوش باز و برادرانه و رفتارى بى‏نظیر پذیراى آنان

شدند، نیز ستوده است.

خداى سبحان فرمود: وَالسّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرِینَ وَالأَنْصارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ

رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ؛( توبه آیه 100.)

مهاجرین و انصارى که در صدر اسلام سبقت به ایمان گرفتند و آنان که به طاعت خدا از

آنان پیروىکردند، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا.

بنابراین هجرت شیوه مصلحان است، هم آنان که هجرت را پایگاهى نو براى دعوت خویش بر

مى‏گزیدند، تاریخ درباره هجرت ابراهیم (ابوالأنبیاء) چنین مى‏گوید: وى پس از آن‏که

پارسیان به مبارزه او برخاسته و قصد سوزاندن وى را داشتند، براى حفظ آیین خود،

از عراق به شام هجرت نمود،چنان که ماجراى هجرت موسى(ع) را نیز برایمان بازگو

مى‏کند که براى فرار از ستم فرعون وهوادارانش از مصر مهاجرت کرد.

و از هجرت عیسى(ع) از بیت لحم به اورشلیم (قدس) سخن به میان آورده است.

لذا هجرت، ارزنده‏ ترین درس‏ها را، چون صبر و شکیبایى در برابر مصایب و مشکلات

و فداکارى و جانفشانى و پایدارى و استقامت در راه مکتب و عقیده و اطمینان به پیروزى

را به ما مى‏آموزد.

 

 


نظر

پیام اسرای کربلا

اعتراض به هتک حرمت و دفاع از حق  در کلام اسرای کربلا


از جلوه‏‌هاى بارز حضور زنان در حماسه عاشورا، تعهّد و پایبندى آنان به حرمتها و احکام‏‌الله

و مراعات مسائل حجاب و عفاف است. حضورى این چنین، نشان می‌دهد که مشارکت زن در

عرصه‏‌هاى مبارزات و دفاع از حق، منافاتى با فعّالیّتهاى بیرون از خانه ندارد، به شرط آنکه

حریم عفاف و حدود الهى رعایت شود و متانت لازم مراعات گردد.

اهل بیت امام حسین علیه‌السلام در سفر کربلا، منادى این متانت و عفاف بودند، هر چند سپاه

کوفه به حریم آنان بی‌حرمتى کردند و در دوران اسارت، آنان را در مضیقه وسایل پوشش قرار

دادند، ولى همین که آن آزاد زنان از معترضان سرسخت به این بی‌حرمتى بودند دلیل دیگرى بر

اهمیّت و قداست حفظ حجاب و عفاف، حتّى در بدترین شرایط اجتماعى و مضیقه‏‌هاى تحمیلى است.

به این نمونه دقت کنید:

 «ام کلثوم» دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام که زنى با فصاحت و بلیغ و سخنور بود و در مدّت

اسارت پیوسته با سخنانش ستم حکّام را افشا می‌کرد، وقتى کاروان اسرا را به کوفه وارد کردند،

در جمع انبوه حاضران به سخن پرداخت و آنان را به خاطر سستى و کوتاهى در یارى کردن امام

حسین علیه‌السلام نکوهش کرد. در بدو ورود به کوفه، مردم به تماشاى آنان گرد آمده بودند.

ام کلثوم بر سر آنان فریاد کشید:

 «یا اهْلَ الْکُوفَه! اما تَسْتَحْیُونَ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِه انْ تَنْظُرُوا

الى‏ حَرمِ النَّبِىَ؟»[1]

اى مردم کوفه! آیا از خدا و رسول شرم نمی‌کنید از این که به حرم و دودمان پیامبر نگاه می‌کنید؟

پس از آنکه اوضاع کوفه در پى سخنرانى‌هاى حضرت زینب و امّ کلثوم، بحرانى شد و بیم خطر می‌رفت،

ابن زیاد دستور داد آنان را در یکى از خانه‏‌هاى همسایه مسجد حبس کنند و مأمورانى را هم بر آنان

گماشت.

مردم هم که آشفته حال و پریشان جمع شده بودند و عدّه‏‌اى می‌گریستند، حضرت زینب علیهاالسلام

با صداى بلند فریاد زد: جز کنیز یا امّ ولد، کسى بر ما وارد نشود، آنان نیز همچون ما اسیر شده‏‌اند

(و رنج اسارت را می‌شناسند).

این کار، هم براى رعایت حریم عصمت و دورى چشم نامحرمان از ذریّه پیامبر و دختران امام حسین

علیه‌السلام بود، هم جلب عواطف آنان که با سختى‌هاى اسیران آشناتر بودند و نسبت به

بازماندگان شهدا، خوشرفتارى می‌کردند.[2]


پاورقی:

[1] مقتل الحسین، مقرّم، ص 40

[2] پیامهاى عاشورا، ص 309

 


نظر

 فرا رسیدن ماه محرم ماه عزای حسینی تسلیت باد

ماه محرم

       کربلا ؛رسم الخط حق و باطل

 

از زیبایى‏هاى دیگر عاشورا، خط کشى میان حق و باطل و تبیین منطقه حضور و

عمل انسان‏هاى «دد منش» و «فرشته‏ خو» است.

وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم در آمیزد، تیرگى باطل حق را هم غبار آلود

و ناپیدا و مشوّه جلوه مى‏دهد.

در ظلمت آبادى این چنین، گمراهى اندیشه‏ها و انسان‏ها طبیعى است و «کفر نقابدار»،

مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى‏افکند زیبایى کار امام حسین (ع)

آن بود که مشعلى روشن کرد، تا راه، روشن و تیرگى‏ها زدوده شود و، چهره‏ها در

آن هواى گرگ و میش «فتنه و دروغ»،نمایان و باز شناسانده شود، تا دیگر فریب

و نقاب، بى‏اثر گردد آیا این زیبا نیست؟

عاشورا یک رسم الخط بود ترسیم روشن خطى که حق و باطل را جدا کرد و مسلمان

ناب را از مسلمان نماىمدعى باز شناساند و پیروان رحمان و جنود شیطان هر کدام در

یک سو به عیان دیده شدند.

حق، پى برده وصریح، به نبرد باطل آمد که عیان و بى‏نقاب به کربلا لشکر کشیده بود

و مزورانه بر طبل «یا خیل الله ارکبى» مى‏کوبید.

اگر هم اندک تردیدى در «شناخت» باقى مانده بود، خطبه‏هاى زینب در کوفه و شام،

آن را زدود. این از زیبایى‏هاى بس قیمتى حادثه خونین عاشورا بود.