سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حق وباطل تیغی دولبه

نظر

حق دینی ودین حق

 در زمینه رابطه دین و حق، سؤالاتی مطرح است که پاسخ جدی

و روشن می طلبد واگر پاسخ آنها روشن نشود، ممکن است در

زمینه مسائل کلامی واعتقادی، برای اذهان ناپخته و عقول ناسفته،

مشکلات و احیاناانحرافاتی پدید آید.

الف. دین، «خود معیار» است و نباید در پی ملاک و معیاری برای

صحت درستی آن باشیم. اما حق «خود معیار» نیست. منتهی دین،

ملاک و معیاردرستی و صحت حق است.

ب. حق، «خود معیار» است و ما از زحمت یافتن ملاک و معیاری

برای آن بی نیازیم. ولی دین برای صحت و درستی خود، ملاک و

معیار می خواهدو ملاک و معیار، همانا حق است. به عبارت دیگر:

دین بر خلاف حق، خود معیار نیست. اما حق، خود معیار است و

پشتوانه و ضامن صحت دین نیز هست.

ادامه مطلب...

نظر

راه تشخیص حق و باطل در این فتنه ها و امتحانات سخت دوران غیبت 

 

به نام خداوند یکتا

طه حسین ، ادیب و نویسنده معروف مصری ، در کتاب " علی و بنوه " داستان

 مردی را نقل می‌کند که در جریان جنگ جمل دچار تردید می‌شود؛ با خود

می‌گوید چطور ممکن است شخصیت‌های بزرگی از طراز طلحه و زبیر بر

خطا باشند؟! درد دل خود را با خود علی(ع) در میان می‌گذارد و از خود علی

می‌پرسد که مگر ممکن است چنین شخصیت‌های عظیم بی‌سابقه‌ای بر خطا روند؟

 حضرت علی علیه اسلام به او می‌فرماید: " انک لملبوس علیک، ان الحق و

 الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله "

 یعنی: تو سخت در اشتباهی، تو کار واژگونه کرده‌ای، تو به جای اینکه حق و

باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیت‌ها قرار دهی، عظمت‌ها و حقارت‌ها را

 که قبلاً با پندار خود فرض کرده‌ای، مقیاس حق و باطل قرار داده‌ا‌ی، تو می‌خواهی

 حق را با مقیاس افراد بشناسی! برعکس رفتار کن! اول خود حق را بشناس،

 آن وقت اهل حق را خواهی شناخت، خود باطل را بشناس، آن وقت اهل باطل را

 خواهی شناخت، آن وقت دیگر اهمیت نمی‌دهی که چه کسی طرفدار حق است و

چه کسی طرفدار باطل، و از خطا بودن آن شخصیت‌ها در شگفت و تردید

نخواهی بود.
منبع: سیری در نهج البلاغه – شهید مرتضی مطهری


غلبه ظاهری باطل و پیروزی نهائی حق 

باطل از دید سطحی و حسی نه دید تحلیلی و تعقلی ، حرکت و جولان

 دارد مثلا یک بچه را در نظر بگیرید که در عمرش سیل ندیده و

نمی داند سیل چیست و از کجا پیدا می شود و چگونه می آید این

بچه وقتی سیل را می بیند ، دریای کف را می بیندکه در حرکت است ،

 اصلا او خیال نمی کند که جز کف هم چیزی وجود دارد ! یعنی غلبه

 ظاهری گسترده و فراگیرنده از باطل است ، اما در نهایت به مغلوبیت

آن می انجامد . قرآن می گوید دیدتان را وسیع کنید ، در شناخت جامعه

 این قدر به ظاهر حکم نکنیداگر تاریخ صدسال پیش را خواستید بررسی

کنید نروید سراغ ناصرالدین شاه با آن عشق بازیها و عیاشیها و ظلم ها و

 بگوئید یک قرن قبل اوضاع آنطور بوده است این را شما سمبل شناخت

 همه مردم نگیرید ، ناصرالدین شاه را شما آئینه تمام نمای مردم ندانید .

  ادامه مطلب...

نظر

                            دلایل اعراض مردم ازحق

براساس آیات قرآن کریم، عدم پیروی از حق، چیزی جدای از وقوع در ضلالت و

گمراهی نیست.«...فماذا بعدالحق ألّا الضلال فأنی تصرفون»؛ (یونس، 32)... و

بعد از حقیقت جز گمراهی چیست؟ پس چگونه [از حق] بازگردانیده می شوید؟

اعراض ازحق معلول عوامل متعددی است که از جمله ی مهمترین آنها،موارد زیراست:

 1. عدم شناخت حق

از آیه «... بل أکثرهم لا یعلمون الحق فهم معرضون»؛ (النبیاء، 24) بلکه بیشترشان حق

را نمی شناسند و درنتیجه از آن رویگردانند؛استفاده می شود که اکثر مردم، میان حق و

باطل را تمیزنمی دهند و اهل تشخیص که همواره پیرو دلیل باشند نیستند،درنتیجه بدون دلیل

 از حق پیروی آن گریزانند. به تعبیرامیرالمؤمنین علی (ع) «الناس اعداء ما جهلوا»؛

 (نهج البلاغه، 1395ق، ص 553) مردم دشمن آن چیزهای هستند که نمی شناسند.


  ادامه مطلب...

نظر

 

                               دولت پایدار حق

انقلاب یک تغییر دفعی و غیر تدریجی است، تحولی است که به یکباره روی می دهد.

این سخنی است که به سادگی بر زبان می اید، اما بیان کننده هیچ چیز نیست مگر

 آنکه «علت تغییر» را دریابیم و از آن مهم تر، «علت دفعی بودن تغییر» را.

«تغییر» لازمه وجود جهان است و «زمان» لفظی است بیانگر همین تغییر.

عالم هستی «ذات واحد» است متحول، و درست خلاف آنچه می پندارند، این

 تحول علت وجود زمان است، نه بالعکس.

از اثبات این مدعا در می گذرم چرا که فرصت بسیار می خواهد و با این مبحث

 نیز چندان مرتبط نیست. و اما بشر، گذشته از تحولات فردی و جمعی، تحولی

دیگر نیز دارد که در آن فرد و جمع را از یکدیگر تفکیک نمی توان کرد. عالم

هستی ذات واحدی است در حال تحول، و بشر درپیوند با عالم هستی این سیر

تحول کلی را نیز طی می کند. اگرمنتسب است به مولایمان علی (ع) که فرموده

 ;اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر...این سخن فقط استعاره ای

ادبی نیست. تاویل این سخن آن است که در حقیقت این انسان است که او را باید

«عالم اکبر» دانست، نه عالمی که بیرون از وجود انسان تا لا یتناهی گسترده است.

 مفهوم «بیرون» و «درون» اینجا درهم می ریزد. در ظاهر، بشر جزئی از عالم

هستی است و اما در باطن، عالم هستی آینه تجولات درونی بشر است.

نباید پنداشت که بشر از سر صرقه دریکی از سیارات یکی از منظومه ها ی خورشیدی

 کهکشان کعبه پا به دنیا گذاشته است و فارغ از باقی عالم، سیر تجولی را در کره

 زمین طی کرده و اکنون نیز عالم پیرامون ما نسبت به آنچه در این سیاره خاکی

 میگذرد بی اعتنا ست. اگر بشر رابطه بین تحولات انفسی خود و عوالم آسمانی

 را در نمی یابد، نباید بینگارد که چنین رابطه ای وجود ندارد.

عالم ذات واحدی است و غایت آفرینش بشر از غایت کل وجود جدا نیست و اگر

 در ماثورات دینی ما هست که پس از برقراری حکومت عدل جهانی _ که

 غایت تکاملی مقام جمعی بشر است _ قیامت صغرا نیز واقع می شود و همه

عالم هستی در هم می ریزد و نظام دیگری به خود می گیرد، و از همین جاست.

یعنی هنگامی جهان به مقصد می رسد که آدم _ در مقام کلی خود _ به مقصد

 تکاملی خویش رسیده باشد.... و این تکامل را به مفهوم متعارف تکامل بیولوژیک

 ناشی از «تطور انواع» نگیرید، که آن خرافه ای بیش نیست.

مقصد تکاملی یا غایت آفرینش آدم کجاست؟ من نمی دانم بدون تفکر و تامل در

«طرح کلی عالم» چگونه می توان به حقیقت رسید. مورچه ای که تلاش میکند

 تا آذوقه زمستانش را جمع آورد نه در عالم تامل می کند و نه خود را می شناسد،

 و همین که بشر در طرح کلی عالم می اندیشد و در جست و جوی حقیقت است

معلوم می دارد که او روحآ امکان محیط شدن بر عالم هستی را دارد، اگر چه

 جسمآ به خاک وابسته است و امکان پرواز نیز ندارد. و حقیقت هیچ چیز را

 بیرون از طرح کلی عالم نمی توان دریافت، چه برسد به حقیقت وجود انسان

 را که مظهر همه عوالم است.



ادامه مطلب...